باران باران ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

نقطه چین تا خدا ...باران

ده ماهه شدی گلم

د ختر مامان ،عروسک قشنگم،، ده ماهه شدی ..اینشالا صد ساله بشی عزیزکم ....ماهی که گذشت اکثرا مریض بودی دخترم یا اسهال داشتی یا تب یا سرماخوردگی ،،بمیرم برات واسه همین زیاد چیزی هم نخوردی وزن نگرفتی مامانی فدات شه  دخترم...امروز هم میخام ببرمت دکتر هم چکاپ ده ماهگی،، هم واسه غذا نخوردنت،، هم اینکه هنوز سرفه میکنی با اینکه ظاهرا سرماخوردگیت خوب شده اما شبا خیلی سرفه میکنی نازنینم ...بابایییمون هم هفته پیش امد و تو اول غریبی میکردی شایدم قهر بودی کلک ...به زبون بی زبونی به بابایییت میگفتی که دیگه دختر یکی یه دونه اش رو تنها نذاره .....بدون که من و بابای عاشقتیم عزیزم چون نه ما...
29 فروردين 1391

مریضی .......:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(:(

دختر نازم همه هستی مامانی چند روز بود که تب کرده بودی و اسهال داشتی   الهی برات بمیرم دخترم اذیت شدی قشنگم ..تو گریه میکردی و منم پا به پای تو گریه میکردم آخه من طاقت گریه تو رو ندارم عزیزترینم امروز خدا رو شکر تب نداری  کاشکی دیگه هم برنگرده که دخترم  اذیت   بشه مامانی دوست دارم عزیز دلم ..راستی امروز دیدم یه  دندون دیگه هم داره میااااااااااااد هوووورا دخترم داره بزرگ میشه . .....کارهای جدیدت . سینه خیز میری .بسرعت.با رورویک یاد گرفتی که حرکت کنی البته نه خیلی سریع  بای بای میکنی الهی من فدای اون دستات بشم میری با رورواک جلوی تی وی  با مجری ها بای بای...
22 فروردين 1391

یک روز دیگه از روزای با تو بودن

دخترم دیروز که از خواب پاشدی باز تب داشتی نمیدونم اما حدس میزنم که دوباره یه  مروارید خوشگل تو راه داری عزیزم آخه دفعه پیش هم همینطوری شدی مامان... بابایی سر کاربود زنگ زدم خودشو رسوند بردیمت دکتر ،،خانم دکتر ازت آزمایش خون  گرفت که گفت خدا  را  شکر  گفت مشکلی نداره یه  چسب کوچولو هم زد روی انگشتت که به محض اینکه حالت بهتر شد خوردیش و مامانی به سختی از  توی دهانت در آورد فقط شربت  و قطره بینی داد که اگه احیانا سرما خوردی بهت بدم,،شربت تب  هم داد که خیلی خوب بود و تبت را زود آورد پایین ،، کلی راهت بردم آخه وقتی تب داری یا مریضی فقط تو بغل مامانی آروم میشی نازنین...
22 فروردين 1391

سال۱۳۹۱ مبارک بارانم

سیب شود رویتان،سرخ و سپیدوقشنگ سبزشود جانتان،سبزوبلندوکمند سیرشودکامتان،ازکرم کردگار سکه شود کارتان، روزیتان برقرار ماهی عمرت بود، پرحرکت پرتلاش غم بشودسنجدی، رخت ببندد یواش پرزحلاوت شود،چون سمنو زندگی غرق سعادت شود،شیوه این بندگی سال نوت مبارک دخترم...  صد سال به این سالها عروسک قشنگم...امسال سفره هفت سینمون چقدر قشنگه  مامانی آخه گل خوشگلی مثل تو کنارشه..تو چیدن سفره هفت سین هم کمکم کردی     دخترم البته با کندن سبزه و خوردن سیر و سیب سفره و ..... هه هه هه لحظه تحویل سال به ساعت اینجا ۶:۱۵ ...
22 فروردين 1391

درمان توی وقتی که دنیا ناخوش است.........به بهانه نه ماهه شدن بهترینم

دختر عزیزم نه ماهه شد ،،،۱۸ ماهه که سرشار از عشقم عشق به   به موجودی که شده همه زندگیم ..همه هستیم... با نفسش نفس میکشم با خنده هاش میخندم و با گریه هاش گریه میکنم........... نه ماه بارداری هر ض ربه ای که به شکمم میزدی بیشتر بهت نزدیک میشدم  ..شدی پاره ی  از تنم پاره ای از قلبم ،،،یادش بخیر صبح ها تا حرکتت رو حس نمیکردم روز برام آغازی نداشت،،،اگه یه  روز تکون نمیخوردی تندی  میرفتم دکتر  تا انجا صدای قلبتو بشنوم ،،،دیگه از بس رفته بودم واسه شنیدن صدای قلبت یادمه یه  بار آقای دکتر گفت میخای این دستگاه سونو را بدم ببری خونه به شکمت وصل کنی خیالت راحت باشه تا...
22 فروردين 1391

دومین مروارید دخترم

دختر ناز و خوشگلم دندون دومت هم در اومد سر این دندون خیلی اذیت شدی مامانی هم تب کردی هم اسهال شدی نازنینم ،،،میخام هفته دیگه ببرمت ازت عکس بگیرم آتلیه تا خونمون با عکسای تو خوشگل بشه مامانی ........دختر ناز و خوشگل مامان اینروزا  خیلی شیرین شدی مامانی من با رورویک تند و تند از اینور خونه میری اونور سر کشوها ،،،تلویزیون ،،هرجای که بتونی عسلم ،،هر روز که میگذره میفهمم که چقدر دوست دارم مامانی ..یه  لحظه هم بدون تو نمیتونم باشم عزیز دلم ،،،عاشقت م عسلم ،،نازنینم ....... دخترم عزیزم نفسم شدی همه چیزم مامانی،،،،، از اینکه لحظه به لحظه با منی لذت میبرم نازنینم قربون نفست برم مامان که نفسم به نفست بسته است عزیزم ...
22 فروردين 1391

نوبت آتلیه

امروز عصر نوبت آتلیه داریم بریم عکسای خوشگل خوشگل بیندازیم ازت مامانی ،، دختر نازم الانم خوابیدی امیدوارم که تا اون موقع که میخایم بریم سر حال سر حال باشی عزیز مامان .... چند روزه که خدا رو شکر خوب میخوری البته خوب یعنی ۵ تا ۶ قاشق در هر وعده که به نسبت قبل که دهنتو قفل میکردی و نمیخوردی بهتره ، چیزایی که دوست داری نون ،،،خیار ،،، چایی !!!! هروقت مامانی میخوره میای ومیخای که مامانی بهت بده ، ، عزیزم الان چند روزه که چهار دست و پا رفتن وشروع  کردی فدات شم فعلا ۴ ۵ تا قدم بیشتر  نمیری اما داری نهایت تلاشتو میکنی که کامل چهاردست و پا بری عروسکم  .. راستی یه&n...
22 فروردين 1391

باران یعنی زندگی

دختر ناز و قشنگم من و بابایی تصمیم گرفتیم خاطرات تو رو ثبت کنیم تا وقتی بزرگ شدی بخونی و بدونی که عشق  من و بابا محمدت هستی ...
22 فروردين 1391

تازه های باران

دخترم هر روز شیرین تر میشی و من هر روز و هر لحظه خدا را شاکرم که بهم یه فرشته هدیه داد  دختر ناز و قشنگم الان چند روزه که وقتی دستتو میگیرم روی پاهات بلند میشی مامانی ،،میزارمت  تو رورویک خیلی دوست داری ،، اگه جلوی اینه باشی تندی  خودتو میرسونی به اینه و میخای خودتوبگیری  کلی هم برا خودت ذوق میکنی الهی که مامان فدات بشه شیرینم ..چند روز پیش با بابا محمد رفته بودیم خرید خونه دم صندوق بابا هرچی میریخت تو سبدمون تو با صدای بلند میخندیدی همه اونایی  که تو صف بودن هم از خنده تو میخندیدن مامان شیرینم عاشقتم یاد گرفتی موهاتو میکنی آخه مامانی چرا خودتو اوخ میکنی قربونت برم ....عزیز دلمی مامان قربونت برم دوست دارم...
22 فروردين 1391

هشت ماهه شدن عزیزترینم

دختر نازم ..... باران مامانی هشت ماهه شدی.. هشت ماهه که با صدای نفست میخوابم با صدای قشنگ خنده هات از خواب بیدار میشم صبحا به عشقت بیدار میشم و شبها به شوق فردای با تو بودن میخابم ............... عزیز دلم هشت ماهه  که احساس قشنگ مادر بودن و دارم و چه احساسی زیباتر از این که مادر یه فرشته باشی.. یه  فرشته مهربون که با وجودش.. با خنده هاش...باکارهاش... با شیرینی هاش غم و غ صه  ای برات نمیزاره ،،،خدا را به خاطر وجودت شاکرم ،،،مامانی بهترینها رو  برات میخوام و همه تلاشم رو میکنم که مامان  خوبی برات باشم عشق من .......... راستی امروز برات کیک پختم و...
22 فروردين 1391